عکس چونان سیلی
چند روزی است که ایمیلی روی اینترنت دست به دست میشود حاوی عکسهایی از حجم بالای ویرانی و خونریزی در سوریه طی ناآرامیهای اخیر این کشور. منبع اصلی برداشت محتوای این ایمیل که شامل ۴۸ فریم است را میتوانید اینجا ببینید. در میان تمام این عکسها ۴ فریم پشت سر هم هست که بعد از مدتها توانست قدرت عکاسی در انتقال حقایق وحشتناک و از سوی دیگر عادیسازی و القای فاصله با آن حقیقت وحشتناک و عادیسازی امر ناخوشایند را برایم یادآوری کند.
در این چهار فریم (یک، دو، سه، چهار) که در یکی از شهرهای کوچک سوریه گرفته شده مردی که ظاهرا از طرفداران دولت آن کشور است ظرف چند ثانیه به آسانی و توسط چند شبهنظامی مخالف دولت در خیابان کشته میشود. در عکسها مرد جوان کشته شده مسلح به نظر نمیرسد و حتی لباس نظامی هم به تن ندارد و وقتی به او شلیک شده نوعی مظلومیت و درماندگی نیز در چهرهاش مشخص است و به جای هجوم به تیراندازان در اوج ناتوانی برای نجات زندگی خویش تلاش میکند. از سوی دیگر اوضاع در اطراف صحنه آرام است و نشانهای از درگیری مشاهده نمیشود. نیروهای مخالف کاملا به موضع مسلط هستند و به آسانی میتوانستند او را بازداشت کنند یا حداقل مورد ضرب و شتم قرار دهند ولی در عرض چند ثانیه و با شلیک از فاصلهای نزدیک در کمال خونسردی او را میکشند و بعد با حالتی بیتفاوت بالای جنازهاش حاضر میشوند.
کاری ندارم که به اینکه در این مجادلات حق با کدام طرف است؛ مسالهی من عکس است. این ۴ فریم به سادگی هر چه تمامتر ثبت شدهاند ولی میزان ناراحتکنندهای از خشونت و قساوت را هم به همان سادگی منتقل میکنند. به همین راحتی زندگی یک انسان به پایان رسیده؛ با تمام خوبیها و بدیها و خوشیها و ناخوشیهایش و احساسات و عواطفی که آدمهای زندگیش نسبت به او داشتهاند. هیچکدام اینها اما در لحظهی مرگش به حساب نیامدهاند. مادری دارد؟ پدری دارد؟ همسر و فرزندی دارد؟ بعد از او سر وابستگانش چه خواهد آمد؟ واقعا گناهکار است؟ مجازاتش با جرمش تناسب دارد؟ به همین راحتی با یک عکس میتوان به عمق یک فاجعه پی برد و غرقه در افکار و احتمالات شد. مطمئنم اگر فیلمی از این صحنهی دلخراش موجود باشد به اندازه عکسهایش تاثیرگذار نخواهد بود. مثل جنگ ویتنام که آن همه خشونت و ویرانی و ناامنی، امروز در ذهن جهانیان اکثرا با آن عکس معروف ادی آدامز تداعی میشود. تصویر ثابت بهتر و بیشتر از تصویر متحرک در ذهن آدمی میماند.