اوبر: کاش میدونستم چرا امشب این قدر افسرده این آنری. تقصیر ماست؟
 
سونیا: آنری میخواد هم واسهاش اتفاق خوب بیفته و هم نیفته. میخواد هم موفق بشه هم نشه، هم کسی باشه هم نباشه. هم شما باشه اوبر، هم یه آدم سرخورده، میخواد هم کمکش کنیم هم ولش کنیم. آنری اینه اوبر، یه آدمی که از شادی به غم میرسه، از غم به شادی. کسی که یهو هیجان زده میشه، بلند میشه و هیجان زده فکر میکنه زندگی پر از وعده ست، خودش رو با جایزهی راسل یا نوبل تصور میکنه، حس و حال یه دسیسه چین هیجان زده رو به خودش میگیره، و یهو بیدلیل از پا در میآد و فلج میشه، به جای عجله، بیتابی، شک و تردید، و به جای اشتیاق، دودلی بیحساب میآد سراغش، بعضیها میتونن با زندگی کنار بیان و بعضیها نمیتونن... 
یاسمینا رضا - سه روایت از زندگی - برگردان: فرزانه سکوتی - نشر نی