سال‌ها طول می‌کشد تا وضع سر و سامانی بیابد. آن هم سر و سامانی که دیگر با وضع ما جور در نمی‌آید. ما مثل حیوانات دریایی از آب بیرون افتاده می‌شویم. به زندگی خشکی خودمان را عادت می‌دهیم، اگر چه دیگر بدن‌مان با زندگی در آب سازگار نیست، اما ریشه‌هایمان هنوز هم در آب است و از آن تغذیه می‌کند. اگر آب خشک شود ما نیز خشک می‌شویم. پای‌مان را که در آب می‌گذاریم طاقت سرمای آن را نداریم، آن را که پس می‌کشیم طاقت آفتاب را هم نمی‌آوریم. یاد خنکی مطبوع آب ذهن‌مان را مشغول می‌کند به این ترتیب نیمی از زندگی‌مان را در این بازی نیمه‌کاره و دو طرفه از دست می‌دهیم.

روح‌انگیز شریفیان – چه کسی باور می‌کند، رستم – نشر مروارید