جایی پشت هندوکش و هیمالیا و البرز

اینجا منتهیالیه جنوبشرقی سرزمین مادری آسیاست. جایی نزدیک هنگکنگ و تایوان، در خاک جمهوری خلق چین. شهری به نام گوانگجو که پس از شانگهای و پکن سومین شهر بزرگ چین به حساب میآید. مهمترین مراکز نمایشگاهی و دانشگاهی کشور چین در این شهر قرار گرفتهاند و از این گذشته، گوانگجو یکی از توریست پذیرترین شهرهای چین و آسیاست. اتوبانهای پهن با خطکشیهای منظم و پر رنگ اما خلوتی دارد. از دیروز که رسیدم اینجا زمین یک لحظه هم خشک نشده و گاه و بیگاه باران شدید زودگذری باریده. شهر سرسبز و خیلی پر آبی ئه و چون تعداد زیادی رودخانه و تالاب در داخل شهر هست پلهای بزرگ زیادی همهجایش دیده میشود.
هوا زیاد گرم نیست ولی خیلی شرجی ئه و بویی مثل بوی شالیزار همهجا هست. از صبح فقط خوابیده بودم ولی عصری رفتم کنار رودخانهای نزدیک هتل و اکسیژن تزریق کردم. دور تا دور خیابان موازی رودخانه درخت کاری شده بود. درختهای بلند نخل مانندی که پوست نرم و صافی داشتند و به طرز عجیبی همهشان شبیه یکدیگر بودند. اما تنها نشانه کمونیسم توی این خیابان فقط درختانش بودند. چرا که سرتاسر خیابان پر از ویلاهایی بود با معماری سبک اروپایی و حیاطهای استخردار و گلکاری شده که توی بیشترشون هم بیامو پارک شده بود. کلن تا اینجا ماشینهای آلمانی رکورددار خیابانهای گوانگجو هستند. خانهها پنجرههای بلندی داشتند که از کف اتاقها تا زیر سقفشان کشیده شده و همگی بدون پرده بودند و به راحتی میشد درون خانهها سرک کشید.

نود و نه و نهصد و نود و نه هزارم درصد مردمش اصلن انگلیسی بلد نیستند و حتی معنی سوپرمارکت هم برایشان تعریف نشده. ولی بسیار خونگرم و اهل حال هستند و بال بال میزنند تا بالاخره به شما مسیر را نشان دهند و شما از بودن در گوانگجو حالی ببرید. تازه عین پاریس هیلتون از صبح تا حالا با درخواستهای زیادی برای عکس یادگاری دونفره روبرو شدم.

هتل من نزدیک همین خیابان و در جنوب شهر وسط تعداد زیادی رودخانه قرار گرفته و ساختمانهای زیادی دارد و در واقع یک مجموعه است که عکس بالایی ساختمان اصلی آن را نشان میدهد. هر بار که برای غذا خوردن یا کاری از اتاق بیرون میروم با راهروهای پر پیچ و خم شبیه به هم و آسانسورهای پر تعدادی روبرو میشوم که برای پیدا کردن مسیر از میانشان باید تست هوش بدهم. کلن جیپیاسم جواب نمیدهد. فکر کنم نم کشیده. الان هم یک تست هوش دیگر در پیش دارم تا به مهمانی گروهی شام برسم که در رستوران اصلی برگزار میشود. هنوز هم باورم نشده اینقدر از خانه دور شدم. هنوز هم باورم نشده خانهی من میلیونها کیلومتر از اینجا فاصله دارد. خانهی من جاییست پشت هندوکش و هیمالیا و البرز.